کتابخانه عمومی شاه رکن الدین

متن مرتبط با «کلاس قصه گویی برای کودکان تهران» در سایت کتابخانه عمومی شاه رکن الدین نوشته شده است

قصه گویی پویا و هستی

  •   پویا و هستی خواهر برادرند. هستی چند روزه که با برادرش میاد کتابخونه و خیلی هم مشتاق میاد. روزهای قبل با فرغون می اومد کتاب می برد. امروز دست خالی اومدند. و البته دست پر رفتند.هستی عاشق عروسکهای انگشتیه امروز کلی با پویا قصه گفتند. ,قصه,گویی,پویا,هستی ...ادامه مطلب

  • قصه گویی نیمه اول آبان

  • هر روز نتونستم خبر قصه رو بزنم. امروز تصاویر این چند روزه رو با هم میزارم. روزهای پنجشنبه خیلی شلوغ میشیم.قصه گوییمون با حضور تعدادی بیشتری از بچه ها انجام میشه. خبرهای داغی برای هفته کتاب دارم  که نتیجش رو در هفته کتاب درج می کنم. منتظر سورپرایز هفته کتاب باشید بچه ها. هلن و زکریا خواهر و برادر کتابدوست   هلن و محمد امین عضو ثابت بعد از قصه مشغول مجله نبات کوچولو شدند. این مجله برای بچه ها خیلی عزیزه سارا و سجاد ئ محمد امین و عضو جدیدمون الهام خانم. الهام با پیشنهاد و تعریف های سارا اومده و عضو شده. ما اعضامون میرن برامون تبلیغ می کنند. نکته جالبش این بود که سارا اظهار مالکیت و می کرد و چون آشنا بود همه چیز را  برای الهام معرفی می کرد. عزیزای من حضور ستایش  و کتابهایی که انتخاب کرده   اینم یک عس سلفی با آقا محمدامین و سارا خانم اینم یک عس سلفی با آقا محمدامین و هلن خانم, ...ادامه مطلب

  • قصه گویی پنجشنبه مورخ 13 آبان

  • قصه گویی روز پنحشنبمون درواقع شعر خوانی بود. رشته های ورزشی رو با شعر براشون خوندم وازشون خواستم علاوه بر دست زدن و شادی به متنش عر دقت کنند ون کته های رشته های ورزشی رو یاد بگیرند. مثلا سبد بسکتبال ته نداره. توپ والیبال نباید به تور بازی بخوره. اگر بچه ها از بچگی ورزشکنند قدشون بلندتر میشه و ......   , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی یکشنبه مورخ16 آبان

  • با سلام قصه گویی روز یکشنبه یک تجربه جالب  برام داشت. خب طبق معمول قبل از ساعت 11 محمدامین و هلن اومده بودند کتابخونه که معمولا محمدامین خیلی زودتر از بقیه میاد. بیش از ذوق داستان دوست داشتند بازی کنند که هر کاری می کردم به قصه گوش نمی دادند. منم بهشون گفتم اصلا بازیها برای بچه هایی هست که قصه رو گوش می دن.اصلا بیاین یک کاری کنیم شما به جای من قصه بگین. هر کتابی که دوست دارین. تا این جمله رو شنیدن سریع رفتن سراغ کتابها. هر کدومشون سه چهار کتاب گرفتن دستشون و همزمان شروع کردن به تعریف قصه ها .اینم مدرک     بعد ازشون خواستم یکی یکی داستان بخونن.   آخرسر هم هر گدوم چند کتاب انتخاب کردند که امانت ببرن.     , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی امروز

  • باسلام بازهم ساعت 11 و باز هم محمد امین و دوچرخه اش امرو مگه میزاشت من براش قصه بگم؟ خودش کتاب گنده ای گرفت ودستش و خیلی جدی می گفت خانم صبر کن من اول داستانمو بخونم بعد هر چی خواستی بگو . خب دیگه منم هیچی نگفتم مث یک خانم معلم خوب ساکت نشستم تا آقا کتابشو خوند. خیلی حدی هم می خوند. اونم از روی کتابی که سر وته گرفته بود.  بعد از خوندن کتابش داشتیم یک کتاب بزرگتری حیوون جنگل رو با هم می خوندیم که صدای  سارا و سجاد و الهام می اومد.  به بچه ها سفارش کرده بودن قبل از اومدن به کتابخونه حتما موهاشون رو شونه کنند و با گیر موهاشون رو ببندند. سارا قبل از اینکه سلام کنه مرتب می گفت موهام رو گیر زدم. حتی روی موهای سجاد هم گیر سبز زده بودند. , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی های مهر

  • با سلام با بازگشایی مدارس کتابخونه ما هم از اول صبح تا ساعت12.15 خلوت شده. بچه ها ثابت صبح هستن و ظهر با تعطیل شدن مدرسشون میان کتابخونه. ولی بچه های زیر ابتدایی هر روز برای شنیدن قصشون میان. محمد امین عضو جدیدمون که حسابی به کتابخونه وابسته شده روز شنبه هفته گذشته نیومده بود و من نگران از غیبتش. فرداش که اومدن ازش پرسیدم: محمدامین جان پس چرا دیروز نیومدی؟ محمدامین: آخه خانم مریض بودم؟ چرا نیومدی خونمون حالمو بپرسی؟ --: عزیزم نمی دونستم که مریضی. محمد امین: حالا اشکال نداره.امروز بیا خونمون. خاله نرگسم هم میخواد بیاد. ومن خوشحال از اینکه این انتظار رو از کت,قصه گویی و بازی های سنتی ...ادامه مطلب

  • قصه گویی پنجشنبه مورخ 8 مهر

  • با سلام مهر اومد و بچه ها رفتند مدرسه و کتابخونمون خلوت شده. البته به محض تعطیل شدن همشون کتابخونه جمع میشن کلاس اولیها به عضق درس نوشتن میان و بزرگتریا به عشق بودن در کتابخونه و فصولی و انجام تحقیقاشون. درس عربی یکی از بچه ها رو کمکش کردم هی میگن خانم تا اخر سال بمون که کمکمون کنی :) خلاصه اولین پنجشنبه سال تجصیلیمون خیلی شلوغ شدم. یک آقا پلیسه می خواست دخترش رو دانشگاه ثبت نام کنه. یک آقا معلم اومده بود و میخ واست سوال چاپ کنه. خانم خسروی می خواست فرم کتابدار نمونه رو پر کنه. روز تعطیلی بچه ها بود از صبح اومده بودن برای قصه گویی و....... عکسها همه بچه ها رو ک, ...ادامه مطلب

  • قصع گویی شنبه مورخ 27 شهریور

  • باسلام عکسهای امروزمون رو یک مهمان گرفت.هر کاری هم کردم درست نشدند. خلاصه به بزرگی خودتون ببخشید.  , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی سه شنبه مورخ 23 شهریور

  • با سلام روز سه شنبه طبق معمول ساعت 11 قصه گویی برگزار شد. بعد از قصه گویی مسابقه منچ برگزار کردیم. که حسین زارعی برنده شد. اینم از حسین و جایزش  , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی چهارشنبه مورخ 24 شهریور

  • قصه خرگوش باهوش از داستانهای کلیلکه و دمنه برای بچه ها تعریف شد     اینم از زنگ آمیزی توسط بچه ها که طرفدارای زیادی داره.   , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی شنبه مورخ 20 شهریور

  • حوض قصه

  • با سلام این روزها به دلیل مشکلات بلاگفا نتونستم وبلاگ رو به روز کنم. این مدت هر روز برنامه داشتیم. هر روز قصه گویی و هر روز کتابخوانی و هر روز برنامه های مفرح در کتابخانه. وقتی مادرها میان و می بینن بچه ها جمعن میرن وبچه هاشون رو میارن اینطوری عضوهای جدیدمون دارن بیشتر میشن همچنین امانتهامون همینطور. ما هر روز ساعت 11 قصه گوییمون دور حوض قصه شروع میشه و بعد از قصه یک روز نقاشی، یک روز کاردستی، یک روز مسابقه، یک روز جوک و چیستان، ... داریم.  ما توی کتابخونمون یک حوض داریم که از این به بعد قصه گوییمون دور حوض تشکیل میشه اخه بعضی روزها تعداد بچه ها زیاده و روی, ...ادامه مطلب

  • کلاس اریگامی روز دوشنبه مورخ 15شهریور

  • روز دوشنبه بعد از کلاس قصه گویی کاردستی درست کردیم. اون روز رفتیم سراغ صندلی... کمی برای بچه ها سخت بود ولی بالاخره یاد گرفتن , ...ادامه مطلب

  • قصه گویی چهارشنبه مورخ 17 شهریور

  •      , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها